شهر من همان خطه ی عارفان و زاهدان ، خاک اولیا الله
زادگاه پیر انصار ، شهر من هرات عزیز.
شهر من همان خطه ی عارفان و زاهدان ، خاک اولیا الله
زادگاه پیر انصار ، شهر من هرات عزیز.
حادثه جلال اباد ولایت ننگرهار باعث شد 30 تن از هم وطنان ما شهید شوند و یکی از دلایلی که رئیس جمهور عزیزمان سفرش را به ایران تاخیر انداخت وقوع این حادثه هولناک بود که بسیاری از مردم را عزادار کرد. یاد ان شهیدان بی گناه و مظلوم گرامی باد.
مردم در حال تشییع دو تن از شهدای جلال آباد
نماز بر جنازه ی شهدا
من سنی هستم ، الهه من خدای یکتا (ج) است، پیروی دستورات الهی هستم که توسط پیامبرش محمد (ص) در کتابی به نام قرآن گرداوری شده است.
اشخاص زیادی را الگوی کردار خود قرار دادم و از جمله این اشخاص خلفای راشدین هستند،
از ابوبکر صدیق (رض) یاد گرفتم هر گاه رهبری را بر عهده گرفتم دلسوزانه و صادقانه رهبریت کنم
از عمر فاروق (رض) قضاوت را یاد گرفتم. قضاوتی که منصفانه و بر پایه عدل الهی باشد سعی داشته باشم. یاد گرفتم زور و و قدرت جسمی را نباید به زورگویی و ظلم بکار ببندم ، بلکه آن را به خدمت و گرفتن دست افتاده صرف کنم.
از عثمان غنی (رض) مهربانی و عطوفت را آموختم ، یاد گرفتم احترام و خوش اخلاقی را در اجتماع فراموش نکنم و پیوسته قرآن را برای پند گرفتن تلاوت کنم و نه روخوانی خالی.
از علی مرتضی (رض) عدالت را آموختم ، آموختم هیچگاه فقیران را فراموش نکنم و یاد گرفتم برای حفظ حرمت فقیران و رضایت خدا کمک را به طور مخفیانه و بدون اشکارا انجام دهم.یاد گرفتم علم را در راه خلق خدا صرف کنم و همیشه برای اسلام خدمتگاز باشم
__________________________________________
پشتون ، تاجیک یا که ازبک و هزاره
هویت ماست
جدایی هر کدام میشود فرهنگ ما پاره پاره
تجزیه کشور به نفع ما نیست
هر قوم می افتد دست یک بیگانه
جدا میشویم و میشویم ابزار هر ناکس
آتش میزنند خانه و کاشانه
فرهنگ مان بازیچه دست مزدوران
گناهانمان هم نزد الله نابخشوده
بیا گیریم دست یکدگر را به محکمی
تعصب را کنار گذاریم برای نمای یک پارچه
سلام خدمت بازدیدکنندگان گرامی
امروز میخوام در مورد حملاتی که به افغانستان میشود حرف بزنم .حملاتی نرم و بدون حضور،
وجود جنگ های داخلی در افغانستان کم بود که باز راهکار تهاجم فرهنگی را بکار بردند ، انها مردانی با چهره هایی بسیار مهربان و لطیف بودند.
ظاهرش بیانگر لطف و دوستی است اما باطنش خنجری تیز که میخواد بر پشت کشور زند.
نوشته ها ، تابلوهای تبلیغاتی ،رسانه ها،سو استفاده از ضعف ها و چندین موارد دیگر که سلاح های این افراد هستند.
باز مهمترین چیزی که باعث میشود از این مواردی که عرض کردم استفاده کند زبان و قلم اوست !
بشکند دستش ،
این مهاجمان مظلوم نما دو دسته هستند :
1. مهاجم داخلی : این مهاجم زاده خاک همین کشور است .عمری نمک همین خطه را خورده است،لیک برای تخریب هویت غیر خودش دست به هر کار نرمی میزند .مقاله ای مینویسد که ظاهرا محبوب است اما در باطن مخاطب را به جای دیگری هدایت میکند ، به جایی که شایسته یک افغان که هیچ .شایسته یک انسان هم نیست.
2.مهاجم خارجی : این مهاجم از کشور نیست ، لزا عقده دارد .عقده هایی که دلش با هرج و مرج آرام میشود .باز مهاجم داخلی شاید کمی وجدانش نسبت به وطنش بیدار شود اما این مهاجم خارجی رحمی ندارد و مردم را از دم تیغ میگذراند.
هدفش بیشتر بر سر یک عامل مهم در استحکام وطن است ، فرهنگ ، این پدیده ی ارزشمند
یک کشور با فرهنگش شناخته میشود .پس اگر فرهنگش به بیراهه رود .....
این افراد مثل شیطان پرستهای غربی هستند که نمادیستند .و ابزار دست راست انها رسانه و نوشت افزار کشور است.
صد رحمت به یک بمب !
اگر امروز میبینیم یک انتحاری میشود و 10 نفر کشته میشود بر ما معلوم است بیش از ده نفر نبوده و میزان تخمینی خسارت نیز مشخص است بر ما ،اما در تهاجم فرهنگی بمب نرمش تا سالها و شاید تا ابد خسارت هایی وارد کند و تلفاتی را داشته باشد.
قلمش بیشتر بر روی قشر جوان مملکت میلغزد .چرا که هنوز آگاهی لازم در رابطه با کشور را به خوبی نمداند و با هر اشاره ای جهتش تغییر پیدا میکند .
آثاری که از این مهاجم به وطن انتشار پیدا میکند مثل یک چاه عمیقی هست که رویش پوشانده شده و هر گاه امکان دارد یکی در آن بیفتد
به نظر شما چه کسایی برای افغانستان یک مهاجم مهربان هستند ؟
نظر هایتان را با ما اشتراک بگذارید
اگـــر بهــار بیایــد ترانه ها خواهم خــوانــــد
ترانه های خوش شعر عاشقانه خواهم خواند
بــــه گهــــواره آغـــوش مــن چو آیی تـــــو
بگوش خــطر تو من فسانه ها خواهم خــواند
گشــوده لانه عشق و فشانــده دانهء مهـــــــر
تـرا پــرنــدهء غمگین به آشیانه خواهم خواند
چقدر این آهنگ دل نشین است .دلم میخواست توی خونه کاهگلی که یه کلکین رو به بیرون دارد بودم ، از کلکین به باران بهاری نگاه میکردم که بر شاخ و برگ درختان حیات و گل ها و سبزه های بیرون خانه ی ما میبارد :( و این اهنگ را ظبط در صدایی ملایم به گوشم میرسانید.
کاش کسی بود من را هم به آشیانه فرا میخواند .همان آشیانه ای که صیادان هزار در هزار بار خرابش میکنند و باز با دعای ما ترمیم میشود
کاش بهار کوچ پرستوی بال شکسته سر آید .
کاش نام مرا ارگ و مناره های شهر صدا زند.اما آنها جان ندارند،
پس دلم میخواهد صدای اذان مسجد جامع را باز با همین گوشهایم بشنوم.
من دلم باران میخواهد ...
شاید این خیالها خنده دار، شایدم غمگین و شاید های دیگر داشته باشد اما درون ذهن من همین است
*****************
گاهی خیالم یک داستان میسازد .داستانی حماسی ، داستان یکی بودن
یکی از این داستان ها:
حس میکنم در خانه به عکسی نگاه میکنم که یادگار دوران قدیم است .این عکس چهار نفر در خود جای داده . همه ما سلاح های بزرگ جنگی به دست داریم و تیرها به مانند زنجیری در دور شانه هایمان پیچ خورده و بل بل میزند .
این چهار نفر از چهار قوم هستیم که در جنگ با دشمنان همگی کشته شدند و من کماکان زنده هستم و افسوس میخورم
*****************
گاهی خیال میکنم وب سایت من جز رتبه های برتر جهانی شده و هر روز وبگاه های عظیم مثل فیس بوک بهم تماس میگیرن تا تبلیغات خودشون را توی وبگاه من بزارن !
****************
خیلی وقت ها میشود فکر میکنم در میان یک نقش خاص هستم ! نقشی که قابل وصف نیست.فکر میکنم این نقش در فضایی بسته که کامل کاشی کاری شده حکاکی شده.یک تخت که قد و اندازه من است در وسط این خانه بی در و پنجره وجود دارد .خلاصه بگویم یک جایی که شبیه مرده شور خانه هست .این فکر از زمان بچگی به ذهن من چسپیده و شایدم خیال نباشد
***************
بعضی شبا حس میکنم در حال جان دادن هستم و نفسی نمیکشم .حسی که نهایت تنهایی را میسازد
الله
چه سکوتگاه عجیبی !